امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 7 روز سن داره

امیرعلی جون

خلاصه وضعيت!

سلام به پسر گلم.چند لحظه پيش بردمت حموم. قبلش هم بابايي كلي با هات بازي كرده بود. پاك خسته شدي و خدا رو شكر به يه خواب عميق وبيشتر از دودقيقه!!! فرو رفتي!الان دو ماه و بيست روزه هستي. خداروشكر شبها ميخوابي ولي امان از روزها....گريه  و بغل و شير...بقول يه بنده خدا چشم و دهنت با هم باز ميشه!حتي نه!!اول گريه ميكني بعد چشمهاتو باز ميكني و از خواب بيدار ميشي.متاسفانه به بغل كردن ساده هم قناعت نميكني بايد راه ببريمت و اگه بشينيم گريه ميكني. خيلي از كارهاي منو بابايي شيفتي شده مثل غذا خوردن و خوابيدن. هردو همزمان نميتونيم غذا بخوريم چون يكي بايد تو رو نگه داره!!!البته قبلا خيلي وحشتناكتر بودي!! الان خدا رو شكر ميكنم كه شبها معمولا بين ساعت ده...
23 مهر 1392

یه مطلب از بابایی در تاریخ 92/5/8

سلام پسر عزیزم از وقتی که متولد شدی زندگیمون رو تغییر وتحول دادی یه رنگ دیگه ای به زندگی ما بخشیدی خیلی دوستت دارم امیدوارم همیشه صحیح و سالم و پرقدرت با ادب باشی من ومامانت خیلی دوست داریم اونقدر که حد نداره                          ...
8 مهر 1392

تولد

                            ساعت ده ونیم صبح روز چهارشنبه دوم مرداد ماه سال 1392امیرعلی جون تو یه روز بارونی به دنیا اومد.که مصادف بود با پانزدهم ماه رمضان و تولد امام حسن.پسرم با وزن چهار کیلو و چهارصد و چهل و قد 55 سانت به دنیا اومد.پنج هفته ازون روز گذشته و من هنوز فرصت نکردم عکس پسرمو تو وبلاگ بذارم یاچیزی درباره ش بنویسم.که البته نود درصدش مقصر کسی نیست جزخود امیرعلی.یک عالمه حرف و خاطره دارم که باید و ضروریه که برات بنویسم تا درباره تولدت همه چیزو بدونی. بایدحتما تا یادم...
8 مهر 1392
1